بخشندددددده
یا جواد الائمه:
امروز به جود وکرمت مولا جان به دلهای ما وسعتی به پهنای وجود وسیع وبزرگ خودتون عطا کنین ............
یا جواد الائمه:
امروز به جود وکرمت مولا جان به دلهای ما وسعتی به پهنای وجود وسیع وبزرگ خودتون عطا کنین ............
شب آرزوها؛
یعنی تنظیم کردن عقربۀ میلها و رغبتها، برای یک قرار عاشقانه.
برای تنظیم این ساعت عاشقی، دعاها و اعمال ماه رجب، نسیمی دلکش و روحبخشاند که قلب پر شور و حرارت عاشق بیقرار را خنک میکنند. در خنکای این نسیم، ضربان نامنظم قلب، با میل به معبود تنظیم میشود و آرام و قرار میگیرد تا رهسپار شعبان و سپس ماه عسل رمضان گردد.
قلب عاشق در این شب پرستاره، فقط او را آرزو میکند؛ چون همۀ هستیاش اوست و با دلآرام جانش، آرامِ آرام میشود.
قرار عاشقی ما با معبود: امشب، لیلةالرغائب.
نمیگویم هرروز، که هر لحظه دلم بهانه میگیرد؛ بهانۀ فرزند، همسر، مال، مقام... . از همه، طلب دارم؛ طلب زحمات و مشقتهای بر جان خریده در زندگی را؛ طلبِ نادیده گرفته شدنِ خودم، حقوقم، از خودگذشتگیهایم! به هر حال، یکی باید جوابگو باشد؛ فرزندم با احترام به من، با پیشرفت در رفتار و تحصیلش، همسرم با حمایت ها و مهربانیهای پیاپیاش، محلّ کارم با افزایش درآمد و ارتقاء شغلی و... .
آنقدر به این در و آن در میزنم تا بتوانم حداقل از یکیشان جوابی مطابق دلتنگیهایم بگیرم. بالأخره هم میگیرم، حتی اگر برای ساعتی باشد. اما آرام نمیگیرم! به راستی برداشتن موانع خارجی، فقط ساعاتی، شاید هم چند روزی آرامم کند. اما دوباره روز از نو، روزی از نو. هرچه هم به زور از خدا بخواهم همه چیز را درست کند، بالأخره یک جا میلنگد!
خدایا، از این همه گله و شکایت، خستهام! از آرامشهای یکی دو روزه و گاه یکساعته، خستهام! چه کنم؟!
سراغ مفاتیح میروم؛ به سوی مفتاح قلبم؛ همان که وقتی بازش میکنم، خط به خطش آرامم میکند. ورق میزنم، به دعای ابوحمزۀثمالی میرسم، چه سیر زیبایی.
فقط از آنجایش برایت میگویم که جواب قلبم شد، آرام جانم شد:
«مولای من، به عزتت سوگند اگر مرا از درگاهت برانی، نمیروم و از تملق و التماس به حضرتت دست برنمیدارم؛ زیرا قلبم گواه جود و کَرم توست و هرگز ناامید نمیشوم... .
مولای من، حبّ دنیا را از دلم بیرون کن.
آقای من، من به تو رغبت دارم و ترسم به سوی توست؛ چون آرزویم تویی و این آرزو مرا به سوی تو سوق میدهد.»
آه، چقدر این فرازها مرا از نشیبهای زندگی روزمره دور میکند؛ چقدر دلم «خدا» میخواهد تا مرا از «خود» برهاند و به سوی خویش و بهشتش فراخواند؛ که راه رسیدن به بهشت، کوتاه کردن آرزوهاست.
خوب که فکر میکنم، میبینم تمام آرزوهایم در عیش و نوش دوروزۀ دنیا خلاصه میشود؛ در حالی که باید از بینهایتی چون خدا، بینهایت را خواست. بینهایتی که با اشارۀ محبتش، ریشۀ آرزوهای باطل را از دلم برمیکند و آرزوی صادق را بر جایش مینشاند؛ تا دیگر از او و همه، طلبکار نباشم و حقیقتاً طالب حق شوم.
و طلب، حرکتی زیبا در درون است که قلب را به سوی وطن اصلیاش میخواند.
امشب ليلةالرّغائب، فراخوان ملائكه به سوی خداست؛ شبِ حركت طالبان حق به سكوی پرواز.
پس ای منتهای آرزوی آرزومندان، در این شب، قلبم را دریاب و از حبّ دنیا خالی گردان.
آمین یا ربّ العالمین.
افق از نگاه "معصومه زمانیان"
نمیدانم چرا ما فکر میکنیم رجب هم مثل ماههای دیگر، آمد و رفت! در حالی که این ماه، مثل ماههای دیگر نیست. اما از بس عادت کردهایم چرتکهمان را بر اساس محاسبات حسی بزنیم، ماه رجب را هم بر همین اساس میبینیم و فکر میکنیم که: ماهی است مانند سایر ماهها؛ اگر توانستم ذکرهای آن را حالا بگویم، میگویم و اگر هم نگفتم، نگفتم! روزهاش را گرفتم، گرفتم؛ نگرفتم هم نگرفتم! نمازش را خواندم، خواندم؛ نخواندم هم نخواندم! طاعت و حسن خُلق داشتم که داشتم، نداشتم هم نداشتم! در صورتی که این نیست. این ماه در محاسبات ماده نمیگنجد و فوق آن است....
ماه رجب، ماه "اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَكَ" است و ما باید در این ماه به سرّ ولایت برسیم. هر کس باید در این ماه، در درون خود، امام را پیدا کند، تا با او به شعبان که ماه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و رمضان که ماه ضیافت خداست، وارد شود. پس اگر بگوییم کاستی و نقص و کمکاریِ ماه رجب را میتوان در شعبان جبران کرد، سخن لغوی گفتهایم؛ زیرا حقیقتِ "إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِی أیَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ؛ ألا فَتَعَرَّضُوا لَهَا"، در ماه رجب است و اگر فرصت این ماه را از دست دهیم، هرگز از عهدهی جبران آنچه از دست دادهایم، برنخواهیم آمد!
ماه رجب، ماه خداست. "أینالرجبیون"[1] خطاب به کسانیاست که تشنگی جان را با خودِ خدا برطرف میکنند. از اول تا آخر ماه رجب، ندای "أینالرجبیون" در عالم باطن و معنا طنینانداز است. چنین ندایی از جانب حق، بیانگر این حقیقت است که ارتباط با ماه رجب، تعیّن خاصی به انسان میدهد. همچون بذر میوه که باید در وقت مشخصی پرورش یابد و درخت بشود، در این ماه، بذر وجودی ما پرورش داده میشود و تعیّن و تشخّص خاصی به خودش میگیرد؛ دیگر نیازی به زمان، تدریج و جریاناتی از این قبیل نیست! نفخۀ عظیم و نسیم جانبخش الهیِ ماه رجب، این بذر را پرورش میدهد.
در ماه رجب، جبرائیل با اعوان و انصارش صف کشیده تا تعلیم دهد. میکائیل با اعوان و انصارش صف کشیده تا روزی دهد. اسرافیل صف کشیده تا مردهها را جان بخشد. عزرائیل با انصارش صف کشیده تا زشتیها را بگیرد و بمیراند. این خاصیّت ماه رجب است که در هیچ کدام از ماههای سال از این خبرها نیست!
آری، رجب ماهی است که میتوان در فعل و صفت و اندیشه، خدا را درک کرد و با اسمائش، یکی شد. میتوان با لبیک گفتن به ندای "اين الرجبیون" به خیل رجبیون پیوست و به قرب حق رسید.
آهسته قدم بردار بر روی سبزه ها ...
شاید حشره ایی کوچک با خدایش مشغول راز ونیا ز است....
گل را از شاخه جدا نکن.....
شاید منزلگاه پروانه ای زیبا باشد....
شاحه ایی را مشکن ....
شاید روزی مامن پرندگان بی لانه شود.....
پس فقط به طبیعت برو وتا میتوانی لذت ببر و هوای پاک امروز را برای تمام سالت ذخیره کن و رویش را از طبیعت بیاموز.......
مادر.........
درستایش دنیای پرمهرت ، درستایش دنیای پرمهرت ،
ترانه ای از اخلاص خواهم سرودو گلدسته ای از مهر بر گردنت خواهم آویخت.شکوه عشق را در زمزمه های مادرانه ات می یابم وانگیزه ی خلقت را از قلب پر مهرت میخوانم.
مادر بوسه بر دستان خسته ی تو جانم را زنده میکند و دیدار تو عشق را در دلم به ارمغان می اورد .
ایمانم از دعای توست وخدایم را از زبان تو شناختم عبادت را تو به من آموختی.مادر! ای الهه ی مهر.
تو گل خوشبویی از بهشت خدایی که گلخانه ی دلم از عطر تو سرشار است.
از تبار فاطمه ایی و گویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشته اند
پس همیشه دعایم کن چرا که دعایت سرمایه ی فردای من است......
تقدیم به همه ی مادران......
ولادت مادر دو عالم مبارک باد........
امام عـلى عليه السلام فرمود: همنشين و دوسـت، همانند وصله در لباس است، پس آن را همشكل برگزين.
دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز... سهراب سپهری