خلاصه و کد

همه ي مامحبت به اهل بيت را

در خود احساس می کنیم ولی با تمام محبتی که به آخرین وصی الهی داریم،غیبت اماممان نشان می دهد که محبت ما اثرات لازم را نداشته ونه تنها محبتمان،که انتظارمان هم انتظاری سازنده و پویا نبوده.

با توجه به روایات در عین حال که ما در عصر غیبت ،حق تعیین زمان خاص برای ظهور را نداریم ولی هر لحظه وهر آن بایدمنتظر ظهور باشیم 

زیرا انکار نکردن قیام حضرت حجت(عجل اله فرجه)یعنی هر لحظه انتظار آمدنش را داشته باشیم.

باید نعمت وجود امام را به عنوان محور تمام نعمتها بشناسیم و بفهمیم فقط یک نعمت وجود دارد ،که سایر نعمتها ،مظاهر و شعاعهای آن هستند؛وآن نعمت هم مظهر منعم است . با این شناخت دیگر در جلوات نعمت متوقف نمی شویم وآنها ما را از منعم غافل نمی کنند.

ندیدن محوریت نعمتها ،مساوی است با غفلت.نتیحه ی غفلت هم می شود غیبت امام!!!... ادامه دارد..



ادامه مطلب
[ چهار شنبه 5 فروردين 1394 ] [ 20:41 ] [ tahere ]
[ ]

عید قاطمی


[ یک شنبه 2 فروردين 1394 ] [ 19:4 ] [ tahere ]
[ ]

تحويل سال


[ شنبه 1 فروردين 1394 ] [ 2:7 ] [ tahere ]
[ ]

نقشه عید

ا

اهل كاشانم    

روزگارم بد نيست  

تکه نانی دارم،

خرده هوشی ،

سر سوزن ذوقی....

مادری دارم ،

بهتر از برگ درخت، 

دوستانی بهتر از آب روان

وخدایی که در این نزدیکی است.....


[ شنبه 1 فروردين 1394 ] [ 1:52 ] [ tahere ]
[ ]

دل تکانی

همه ی ما عاشق خدا، و در تجلی او ، عاشق آیینه هایش هستیم.

تا به آیینه ها نگاه نکنی، خدا را نخواهی شناخت. برای اینکه نگاه کنی،

( پاک شو اول و بعد دیده در آن پاک انداز). باید پاک شوی؛ از چه؟!

اگر درست نمی بینی، به عینکت کاری نداشته باش، چشمت را درمان کن.

باید خودمان را درست کنیم، وگرنه در اواسط راه خواهیم ماند؛

چرا که جلوات خارجی نفس و شیطان، پیوسته در مسیر سلوک، جلو می آیند.

بنابراین ابتدا به درون برو و در صدد پاکسازی درون باش.

 

به جای تغییر دنیاخودت را تغییر بده.


[ چهار شنبه 27 اسفند 1393 ] [ 17:32 ] [ tahere ]
[ ]

بوي عيد

یامقلب القلوب والابصار ....اين دعا تنها براي عيد نوروز نيست،بلكه ما براي هر لحظه از عمرمان ، يك تحول و رفتن وشدن ، يعني يك عيد داریم، که همه دردست قدرت حضرت حق تعالی است،و خود خداوند ، امامان معصوم رابه عنوان پرورش دهندگان ،راهبران در حرکت تکا ملی شان معرفی کرده است.


[ چهار شنبه 27 اسفند 1393 ] [ 9:7 ] [ tahere ]
[ ]

خانه تکانی

تو این روزهای آخر سال به هر خونه ای سربزنی میبینی درحال تکوندنن ،فرشها وملافه ها وحیات وبالکون و...همه شسته میشهاونای که ظروف مسی داشتند میدن براشون سفید کنه خیلی ها همخودشون میافتن به جون ظرفای روی وحسابی میسابن وبرق می اندازن .

کمدهاو کشوها رو حسابی جا به جا میکنن وکابینتها ویخچال پاکیزه ی پاکیزه میشه .خلاصه همه خونه ها نو ونوارمیشه.تا حالا به این فکر کردیم که فرش قلبمون رو بندازیم تو حیاط بهشت و حسابی با شامپوی عرشیان بشوریم تا نو نوار بشه؟

بعد هم بیفتیم به جون کینه های جرم گرفته دلمون حسابی بسابیم ودور بریزیم تا دلمون جلاپیدا کنه هظ کنه؟بعد یخچال سرد وبرفک گرفتهدلمون رو از برق بکشیم تا یواش یواش برفکاش آب بشه وتوش رو تمیز کنیم و این بار به برق محبت وامید وصلش کنیم تا دیگه برفکنزنه وهمیشهتازگی وطراوتمون روحفظ کنه؟

من مطمأنم که ما می توانیم اگر خودمون رو باور کنیم....امتحان کنید


[ چهار شنبه 27 اسفند 1393 ] [ 8:25 ] [ tahere ]
[ ]

خودباوري

تا حالا به اين فكر كردی که چقدر خدا دوست داره؟

به این فکر کردی که اوله اوله اول چی بودی بعد به

خواست خدا همه چی خدابهت داد ؟اگه باور نمی کنی

بروجلو آینه فقط یه لحظه فکر کن ببین اگه فقط چشم

نمیداشتی چه کار می کردی؟ خب حالا به این فکر 

کن که اگه از امروز به همه چی یه جور دیگه نگاه کنی

چی میشه؟به جای اینکه بخوای اطرافیانت تو رو دوست 

داشته باشند توهمه رو دوست داشته باشی!به جای

اینکه بخوای اونا به تو توجه کنن وتو رو ببینن و تو رو

درک کنن تو به اوناتوجه کنی و تواونا رو ببینی ودرکشون

کنی چی میشه! اگه این کا رو بکنی علاوه بر چشم سرت

چشم دلت هم میبینه  همه چی رو قشنگ ودوست داشتنی

می بینی ؛فکر نکن این جور نگاه فقط مال از ما بهترونه...

یه روز این رو امتحان کن بهم خبر بده چه اتفاقی می افته. 

بهم نتیجه رو خبر بده.....

خودت رو باور کن تو می توانی....

 

 

 


[ چهار شنبه 27 اسفند 1393 ] [ 7:59 ] [ tahere ]
[ ]

دلنوشته

گاهی دلت میخواد بری یه جایی هی داد بزنی و صدای دادت رو هم فقط خودت بشنوی هیچ کسی هم نباشه که بهت بگه هیس ساکت باش .اونوقته که خوب خالی میشی بعد حالا میشینی فکر میکنی به همه چی ...

به گذشته که چه کارهای رو انجام دادی ؟چقدرش درست بوده؟چه قدرش غلط بوده؟ خب حالا اونایی که درست بوده که هیچ ولی اونایی که غلط بوده رو میخوای چه کار کنی؟

به حالا که چه کارهایی باید انجام بدی. چه جوری انجامش بدی که بعداً نخوای بشینی ببینی درست بوده یا نه .

به آینده که چی خواهد شد. 

بعد از این که خوب همه این کارها رو کردی وخوب به در ودیوار زدی حالا تازه یاد این می افتی که یکی بوده وهست وخواهد بود که هیچ چیزی بدون خواست واراده اون اتفاق نمی افته وانقدر مهربونه که نگو .

وا تا حالا پس کجا بودی چرا اینجا و اونجا پرسه میزدی ؟چرا از اول یه یادی از او نکردی ؟وچرا از اول به فکر او نبودی ؟ اصلا همه این دلتنگی ها و دو دلی هاو چه کنم چه کنم هات مال همین فراموشیته. 

بعد دوباره همونی که همیشه میخواست حواست از او پرت بشه میآد وسط و بهت میگه : ای بابا تو همیشه همه عباداتت رو انجام میدادی!تو که همیشه از این کلاس به اون کلاس دنبال خدا بودی !و دنبال این بودی که ببینی خدا چی میگه وچی میخواد همون کار روبکنی!

دوباره به خودت میآی اووووووه تازه انگار یه جرقّه ای تو وجودت زده میشه ؛یاد اون داستانی که تو کودکی خیلی شنیده بودی می افتی :

داستان اون ماهیی که تودریا بود ودنبال دریا می گشت ......

 



ادامه مطلب
[ سه شنبه 25 اسفند 1393 ] [ 22:26 ] [ tahere ]
[ ]

حکایت

بودا به دهی سفر کرد .
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد .
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد .
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت :
«این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید »
بودا به کدخدا گفت :
« یکی از دستانت را به من بده»
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .
آنگاه بودا گفت :
«حالا کف بزن» کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:

« هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند»
بودا لبخندی زد و پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد،

مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند .
بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند .
برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش.

 


[ یک شنبه 24 اسفند 1393 ] [ 22:25 ] [ tahere ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 17 صفحه بعد